۱۳۸۷ شهریور ۹, شنبه

و اما دیگر ادیان وماجرای عشق

چنین آورده اند که مردی نزد شخصی آمد یک عارف شخصی کاملا" استثنائی-یک فیلسوف ودر عین حال یک عاشق یک سر سپرده.مرد از او پرسید :راه رسیدن به خدا رانشانم بده. عارف پرسید:هیچ تا بحال عاشق کسی بوده ای؟ سوال کننده پرسید:راجع به چی صحبت میکنی عشق؟ من تجرد اختیار کرده ام .من از زن چنان می گریزم که ادمی از بیماری می گریزد. نگاهشان نمی کنم چشمم را به رویشان می بندم. عارف گفت :با این همه کمی فکر کن. به گذشته رجوع کن بگرد جائی در قلبت آیا هرگز تلنگری از عشق بوده هر قدر هم کوچک بوده باشد؟ مرد گفت:من به اینجا آمده ام که عبادت یاد بگیرم نه عشق. یادم بده چگونه دعا کنم؟ شما راجع به امور دنیوی صحبت میکنی و من شنیده ام که شما عارف بزرگی هستید. به اینجا آمده ام که به سمت خدا هدایت شوم نه به سمت امور دنیوی. گویند عارف به او جواب داده ..........چقدر هم غمگین شد وبه مرد گفت : پس من نمی توانم به تو کمک کنم اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی آن وقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت . بنا بر این اول به زندگی بر گرد وعاشق شو ووقتی عشق را تجربه کردی واز آن غنی شدی آن وقت نزد من بر گرد چون که یک عاشق قادر به درک عبادت است اگر نتوانی از راه تجربه به یک مقوله غیر منطقی برسی آن را درک نخواهی کرد .وعشق عبادتی است که توسط طبیعت سهل وساده در اختیار آدمی گذاشته شده –تو حتی به این چیز سهل و ساده نمیتوانی دست پیدا کنی .عبادت عشقی است که به سادگی داده نمی شود فقط موقعی قابل حصول است که به اوج تمامیت رسیده باشی. تلاش فرا وان برای رسیدن به این مقام باید صورت بگیرد. برای عشق نیاز به تلاش نیست عشق مهیاست عشق در جوشش و جریان است .وتوآن را پس میزنی . واگر شما هم تا به حال عاشق نشده ای لحظه ای درنگ مکن فورا" عاشق شو زیرا که زندگی قادر نیست به تو اوجی بالا تر از عشق بدهد و اگر قادر نباشی به اوج طبیعی ای دست یابی که زندگی پیش پای تو می گذارد ظرفیت عاشق شدن را نداری مراقبه به درد تو نمیخورد.زندگی در قالبهای استوار و لا یتغیر ریخته نشده . زندگی در جریان است قالبها را در هم میشکند .از قطبی به قطب دیگر حرکت میکند

هیچ نظری موجود نیست: